چاپ
دسته: خبر ویژه
بازدید: 17

در غرب فلسفه ای دیگر نیست و در ایران، فلسفه هست و نیست.

 به گزارش بخش علمی پایگاه خبری و تحلیلی راه اترک، مقام معظم رهبری در سال ۱۳۸۲ سخنرانی ایراد کردند که در بخشی از آن به فلسفه اشاره کرده و گفتند: 《نقص فلسفه ی ما این نیست که ذهنی است- فلسفه طبعا با ذهن و عقل سرو کار دارد- نقص فلسفه ما این است که این ذهنیت امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد.》

این سخنان مقام معظم رهبری در حالی بیان می شود که در غرب که شاید از خاستگاه‌های اولیه فلسفه بوده، اکنون دیگر همان ذهنتیت خالی هم نیست.

مجتبی طالبی، محقق و پژوهشگر فلسفه در این خصوص مقاله ای را تنظیم کرده و در سالروز حکمت و فلسفه و بزرگداشت حکیم فارابی برای ما ارسال کرده است.

.

 ۳۰ آبان ماه ، در تقویم رسمی ایران ، به نام « روز بزرگداشت فارابی و روز حکمت و فلسفه» نامگذاری شده است .

خارج از تشریفات مرسوم و تعارفات جاری در مناسبت‌های تقویمی که بعضاً به آفتی بزرگ تبدیل شده ، نیکوست قدری در از « فارابی و روز حکمت و فلسفه » بگوییم .

بعضی از ممالک هستند که روزگاری کانون فلسفه و حکمت بوده اند اما امروز تنها نامی از آنها باقی ست و بیشتر شبیه میراث فرهنگی و موزه ها شده اند .

مثلاً همین یونان و آتنی که از آن به عنوان خاستگاه فلسفه یاد می شود ، امروز نه فیلسوف برجسته ای دارد و نه آنقدر که نامش در فلسفه برده می شود ، فلسفه در آن جاری ست !

در واقع امروزه یونان و آتن ، بیشتر « موزه ی فلسفه و فیلسوفان» است نه جولانگاه اندیشه های فلسفی در ساحت های خاص «هستی شناسی »و «انسان شناسی» و« معرفت شناسی » و ...

حتی چین و هند !!

این دو کشور ، روزگاری پر بوده از فکر و عقیده آنقدر که می توان از «حکمت هندی »و «فلسفه های کهن چینی» یاد کرد اما در این روزگار ، نه سخن از حکمت هست و نه فلسفه ای در خور که به نیاز انسان امروز آن سامان پاسخ دهد .

مصر ، جولانگاه اندیشه ها بوده و آنقدر پیشرفته بوده که به استناد پژوهش های مستشرقانی چون ویل دورانت و ... یونانی ها و رومی ها ، از مصری ها و ملت های دیگر در حوزه دانش و حکمت ، الهام می گرفتند!

اما در این روزگار ، مصر یک موزه است بی هیچ زایشی در فکر و فرهنگ و هنر ... حتی دانشگاه های بزرگ و اسم و رسم دارش نیز ، مانند گذشته پر رونق نیستند و خبر خاصی از آنجا مخابره نمی شود جز اخبار سیاسی و تزلزل حکومت ها و ...

در ایران چه خبر است ؟

در ایران فلسفه «هست »و «نیست» !

«حکمت» ، « هست» و «نیست» !

اکنون که در « روز فلسفه و حکمت و در روز بزرگداشت فارابی» هستیم ، باید این «هست ها» و« نیست ها » بررسی شود .

این یادداشت ، تنها بخش کوچکی از مشاهدات و تجربه های تنفس در کلاس درس فلسفه است .

۱. ظاهراً در ایران فلسفه زنده است . یعنی کتب فلسفی ترجمه و تألیف و منتشر می شود ، دانشجوی فلسفه در سه مقطع کارشناسی ، أرشد و دکتری و حتی بالاتر وجود دارد ، استادان مقاله می دهند ، پایان نامه ها نوشته و کنفرانس های متعددی برگزار می شود.

اما این یک سوی ماجراست ...

آیا فلسفه «امتداد اجتماعی» دارد ؟

آیا سخن تازه و بدیعی خلق شده است ؟

آیا فلسفه توانسته است در تعالی نظام سیاسی ، سیستم فرهنگی ، نظام اقتصادی و امور مربوط به سیاست مدن در روزگار ما و تدبیر منزل ( سبک زندگی فردی و خانواده ) حرفی در خور ۱۳۰۰ سال میراث فلسفی اسلامی ارائه دهد ؟

آیا دانشجویان و طلاب فلسفه و حکمت ، توانسته اند فلسفه را با علوم دیگر ممزوج و علوم دیگر را به فلسفه عرضه کنند ؟

پاسخ به هر پرسش ، می تواند نسبت ما را با «هست» و «نیست» حکمت و فلسفه در ایران امروز ، مشخص سازد .

فیلسوفان بنام روزگار ما در ایران ، حتی دانشجویان و طلبه های فلسفه در ایران ، در مواجه با مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ایران اسلامی ، به شدت ساکت هستند و این سکوت آنقدر هم که فکر می کنیم ، معنا دار نیست !

اتفاقا نشانه ی تنبلی سنت فلسفی در ایران است .

فلسفه در ایران ، به شدت فربه شده است و فربگی فلسفه ، چابکی را از این رشته گرفته و آن را تبدیل به یک مدرک کرده است ؛ حال آنکه فلسفه فقط یک مدرک و درجه ی علمی نیست بله مُدرک است ، توان اندیشیدن است و رشته ای است که می تواند ضعف سایر رشته های انسانی را جبران کند و آنها را به تکاپو برای حل مسائل انسان این زمان وادار کند . اما آیا چنین است ؟

فقط کافی است که نگاهی به بازار پایان نامه ها کنیم ...

فقط کافی ست نگاهی به نشریه های تخصصی بیندازیم ...

آنچه تولید نمی شود ، علم و آنچه تعالی پیدا نمی کند ، معرفت است .

بلندبالا فیلسوفان عصر ما در حوزه و دانشگاه ، در مناسبات اجتماعی، یا موضعی نمی گیرند و یا سکوت کرده اند و یا چنان در بند «حجاب عرفان شخصی و فردی» فرو رفته اند که نه تنها جامعه و مناسبات اجتماعی را نمی بینند که حتی خود را نمی بینند! و این نوع خلوت گزینی همان خطری است که فلسفه ی اسلامی را همیشه تهدید کرده است و کم پیش آمده فلاسفه ای چون «امام راحل » و « شهید مطهری» که از این دام بیرون آمده و تا دقایق پایانی عمر ، در زمین فلسفه جهاد کرده باشند، جهاد در راه خدا ، برای مردم و به قصد تعالی انقلاب اسلامی که محصول قرن ها مجاهدت اندیشمندان بزرگ سنت تفکر اسلامی است .

«فلسفه » چه از نوع غربی باشد ، چه شرقی و چه اسلامی ، زمانی که «امتداد اجتماعی » نداشته باشد ، تبدیل به « میراث فرهنگی و موزه ی علم» می شود و این خطر بزرگ ، تنها جریان کهن فلسفی زنده ی دنیا- یعنی فلسفه اسلامی- را با خطر مواجه کرده است اما متولیانش ، توجه چندانی به آن نمی کنند !

رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه ای سال ۱۳۸۲ در جمع نخبگان حوزوی فرمودند :

« نقص فلسفه‌ی ما این نیست که ذهنی است - فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروکار دارد - نقص فلسفه‌ی ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد. فلسفه‌های غربی برای همه‌ی مسائل زندگی مردم، کم و بیش تکلیفی معیّن می‌کند: سیستم اجتماعی را معیّن می‌کند، سیستم سیاسی را معیّن می‌کند، وضع حکومت را معیّن می‌کند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن می‌کند؛ اما فلسفه‌ی ما به‌طور کلّی در زمینه‌ی ذهنیّاتِ مجرّد باقی می‌ماند و امتداد پیدا نمی‌کند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید، و این ممکن است؛ کمااین‌که خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد. «لااله‌الا اللَّه» (۱) فقط در تصوّرات و فروض فلسفی و عقلی منحصر و زندانی نمی‌ماند؛ وارد جامعه می‌شود و تکلیف حاکم را معیّن می‌کند، تکلیف محکوم را معیّن می‌کند، تکلیف مردم را معیّن می‌کند. می‌توان در مبانی موجود فلسفیِ ما نقاط مهمّی را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، جریانهای بسیار فیّاضی را در خارج از محیط ذهنیّت به‌وجود می‌آورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن می‌کند. دنبال اینها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آن‌گاه یک دستگاه فلسفی درست کنید. از وحدت وجود، از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»، از مبانی ملاّ صدرا، - اگر نگوییم از همه‌ی اینها، از بسیاری از اینها - می‌شود یک دستگاه فلسفیِ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درست کرد؛ فضلاً از آن فلسفه‌های مضاف که آقایان فرمودند: فلسفه‌ی اخلاق، فلسفه‌ی اقتصاد و.... این، یکی از کارهای اساسی است. این کار را هم هیچ‌کس غیر از شما نمی‌تواند بکند؛ شما باید این کار را انجام دهید.»

حالا بیش از دو دهه از این سخنان گذشته است و ما همچنان منتظر مانده ایم تا دستی از غیب بیرون آید و برای فلسفه اسلامی کاری کند !

موضوعات بسیاری از پایان نامه ها و رساله ها تکراری و عموما به لحاظ اجتماعی ، خنثی است و باری از دوش فرهنگ ، هنر ، اقتصاد ، سیاست ، روانشناسی و حتی دین بر نمی دارد و مسئله ای را حل نمی کند و بر سنگ بنای تمدن نوین اسلامی ، سنگی اضافه نمی کند .

فلسفه ای که روزگاری پویا ترین رشته علوم انسانی و مددکار اصلی علوم اسلامی بود ، کم کم تبدیل به رشته ای عقب مانده و حتی ارتجاعی شده و این اتفاق نیفتاده مگر به دلیل عقب ماندگی فیلسوفان از مسائل علمی ، فرهنگی ، هنری و اجتماعی و احساس پشیمانی از یک عمر فلسفه ورزی و روی آوردن به علوم دیگر و بعضاً مشرب های عرفانی فردی و انزوای اجتماعی !

۲. فلسفه با طرح پرسش آغاز شده و پرسش می تواند هستی شناسانه ، انسان شناسانه ، معرفت شناسانه و ... باشد .

ما « قدرت پرسش » را از فلسفه گرفته ایم و طبیعی است ، فلسفه ای که در برابر علوم «پرسش» نداشته باشد ، به دنبال «پاسخ » نیست ! ( حکمت نظری )

با تعاریفی که فارابی و ابن سینا از فلسفه و حکمت دارند ، فلسفه اسلامی باید بتواند در تعالی علوم انسانی و هنر ، حتی در تعالی علوم تجربی و ریاضی ، یاریگر علوم باشد و با دانش بشری نسبت برقرار کند . ( حکمت نظری )

فلسفه ی اسلامی باید بتواند برای سبک زندگی انسان معاصر ، پرسش تولید کرده و پاسخ ارائه بدهد . ( حکمت عملی )

فلسفه اسلامی ، باید بتواند در اقتصاد ، سیاست ، اخلاق کاربردی و مسائل اجتماعی دخالت کرده و منفعل نباشد . ( حکمت عملی )

فلسفه اسلامی ، به اوج نمی رسد مگر اینکه بتواند از کودکی تا دوران بلوغ فکری انسانها را حکیمانه رقم زده و برنامه جامع داشته باشد ‌. ( حکمت عملی )

فارابی حکمت را برترین علم به برترین دانستنی‌ها (افضل علم بافضل معلوم) تعریف کرده که علمی همیشگی و زوال‌ناپذیر است و تنها معلوم و مکشوف خود خداست.

شاید به همین خاطر است که فارابی حکمت را بسیار ارزنده و گرانبها می داند و عطیه ای می شمارد که از جانب خدای حکیم بر انسان داده می شود و انسان حکیم ، گوهری ارزشمند را از خدا دریافت کرده است .

پرسش اینجاست که آیا حکمای روزگار ما ، نباید مانند پیامبران که به آنها کتاب و حکمت داده شده بود ، در بطن امور جامعه باشند ؟

آیا فیلسوفی را می شناسید که برای حل بحران های مربوط به سبک زندگی ، کاهش جمعیت ، تبیین مفهوم جنگ و صلح و دفاع ، مبانی اقتصاد ، انسان ایرانی و معنای زندگی ، حکمرانی حکیمانه و حکمت حکمرانی ، نقد سکولاریسم به وسیله ی اندیشه های فارابی و سایر متفکرین برجسته ، کمک به سیستم آموزشی کشور بر اساس تفکر خلاق فلسفی ، تعالی هنر و فرهنگ ، تکامل علم و دانش تجربی بر اساس مبانی فلسفی اسلامی و ... سخنی در خور گفته باشد ؟!

سخنی که امتداد اجتماعی پیدا کرده و باعث زایش فکری شده باشد ؟!

«فلسفه ی اسلامی »، با همه ی ضعف هایی که دارد ، همچنان می تواند ما را در رسیدن به« تولید علم بومی» و «تعالی علوم اقتدار آفرین انسانی» ، کمک کند به سه شرط مهم ؛

الف . به فلسفه اسلامی امتداد اجتماعی بدهیم .

ب . علوم انسانی را به فلسفه اسلامی و فلسفه ی اسلامی را به علوم انسانی ارجاع بدهیم تا پرسش و پاسخ تولید کرده و یکدیگر را زنده و پویا کنند .

ج. فلسفه را به شیوه ای عمومی در آموزش مبدل کنیم آنچنان که از دوران ابتدایی تا دکتری ، در تمام علوم جاری باشد، بدون هراس از فلسفه ستیزان هر روزگار ...

۳. فلسفه ، عرفان نیست ؛ فلسفه ، کلام نیست ؛ فلسفه ، ریاضی نیست ؛ فلسفه ، روانشناسی نیست ؛ فلسفه ، علوم سیاسی و اجتماعی نیست ؛ فلسفه اقتصاد نیست ؛ فلسفه ، فقه و اصول نیست ؛ فلسفه ، علوم تجربی نیست ؛ فلسفه ، هنر نیست و ...

اما شما به غرب و علوم موجود در غربِ امروز نگاه کنید .

در تمام علوم ، رد پای فلسفه موجود است .

آنها با فلسفه ی ناقص ، با مبانی مادی ، با الهیات پریشان ، با فلسفه ی فیزیکال شده و سایر اشکالات ریز و درشتی موجود در مبانی مکاتب فلسفی خود ، چنین بر ما تاخته اند ! آنوقت ما سنت عظیم فلسفی مان که در آیینه ی سه مکتب ( مشاء ، اشراق ، حکمت متعالیه ) منعکس شده را ، در پستوی حجره های حوزه علمیه و کتابخانه های دانشگاه ها ( بخش پایان نامه ها ) خاک خورده نگه داشته ایم که مبادا حرفی زده شود که به قبای « ایسم های» غربی بر بخورد و جامعه ی آکادمیک ، آن را پس بزند !

وقتی امام خمینی رحمه‌الله تعالی علیه ، در نامه به «گورباچوف» ، از شخصیت هایی چون فارابی ، این سینا ، شیخ اشراق و ملاصدرا یاد می کند و فهم اسلام و مبانی فلسفی جهان اسلام را از عینک آنها معرفی می کند ، یعنی رابطه ای بین فلسفه ، انقلاب و جهان فردا هست ...

چه کسانی باید این رابطه را کشف کنند ؟

آری ؛ فلسفه در ایران زنده هست و نیست !

فلسفه در ایران زنده است چون در دانشگاه ها ، تدریس می شود اما فلسفه در ایران مرده ، چون دانشجو ، حتی دانشجوی فلسفه از فلسفه لذت نمی برد زیرا می داند که به کار نمی آید و خیلی زود ، درست چند ماه بعد از گرفتن مدرک ، فراموش می شود !

فلسفه در ایران زنده است ، چون کتب متعددی منتشر و همایش های متکثری برگزار می شود و ما نمی توانیم منکر نهادهای علمی و پژوهشگاه های بزرگ و کوچک شویم خاصه آنان که در جهت تعالی و امتداد اجتماعی فلسفه و فلسفه های مضاف کار علمی می کنند ، اما فلسفه در ایران مرده است چون حیات اجتماعی ندارد و به یک علم درون فرقه ای مبدل شده است !

فلسفه در ایران زنده است چون نام فیلسوفان بزرگی چون ابن سینا ، فارابی ، سهروردی ، ملاصدرا تا امام راحل و مطهری را شنیده اند اما فلسفه در ایران مرده است زیرا فقط مردم اسم شنیده اند و نظام رسانه ای تولیدات فاخری برای آنها نداشته و فکر آنان را جاری نکرده و حل مسائل فکری روز را از زبان آنان و شاگردانشان عرضه نکرده است .

فیلم ، رمان ، انیمیشن ، نمایش ، تولیدات چند رسانه ای و ...

یا هیچ یا بسیار اندک !!

فلسفه در ایران زنده است ، زیرا همه متفکران فلسفه بافی می کنند اما فلسفه در ایران مرده است ، چون حرفها بر اساس مبانی فلسفی و معرفتی نیست بلکه یا بر اساس مبانی غربی است که عموما با مبانی فلسفه اسلامی تناقض دارد ، یا تکرار مکررات است و حرف بدیعی وجود ندارد .

چه خوش فرمود شهید مطهری که ما به فارابی و ابن سینا و ... احتیاج داریم اما به فارابی و ابن سینای قرن ۱۴ یعنی به روز شده ... ( شما بخوانید قرن ۱۵ یعنی روزگار ما )

فلسفه در ایران زنده است ، چون عقلانیت زنده است اما فلسفه در ایران مرده است چون عقل خود بنیاد مدرن ، در قالب علوم انسانی غربی و علوم تجربی جدید ، و در قالب نظام آموزشی و سبک زندگی ، حتی در لباس تکنولوژی دارد جایگزین می شود و روح عقلانیت مبتنی بر ادراکات متعالی عقلی و شهودی را کنار زده و پا جای پای غربی می گذارد که سالهاست عقلانیت دینی و عقلانیت فرا تجربی و شهود را کنار گذاشته و فقط دست به دامان محسوسات شده است و درک و دریافتی بیش از این برای انسان قائل نیست !

حالا ماییم و روز حکمت و فلسفه و روز بزرگداشت فارابی ...

در تقویم ایران اسلامی عزیزمان ، روز بزرگداشت ابن سینا ، روز بزرگداشت سهروردی ، روز بزرگداشت ملاصدرا ، روز بزرگداشت علامه طباطبائی و روز بزرگداشت شهید مطهری هم داریم .

چه فایده که این روزها بیایند و بروند و ما ندانیم که سنت فلسفی ما به چه کار می آید و چه دردی از ایران اسلامی این روزگار را در مان می کند ...

راهش همان است که پیشوای جامعه گفته است ؛

« داشتن امتداد اجتماعی در فلسفه ی اسلامی »

اگر فلسفه اسلامی امتداد اجتماعی پیدا کند ، وارد علوم می شود ، روانشناسی را متحول می کند ، برای جامعه شناسی و علوم سیاسی حرف ها دارد ، در هنر بیش از فلاسفه ی غربی و شرقی هنرنمایی می کند ، در فلسفه های مضاف ، خوش می درخشد و حیثیتی مثال زدنی به آینده ی انقلاب اسلامی و نسبتش با علوم انسانی می بخشد .

فلسفه اسلامی ، بیش و پیش از تمام رشته ها ، یاریگر انقلاب اسلامی بود اما اکنون با جایگاه خود ، فاصله ی بسیار دارد .

نیکوست در روز حکمت و فلسفه و روزهایی که با فلسفه قرابت دارد ، این رشته را مورد بازخوانی قرار داده و از ضعف ها و قوت هایش بگوییم .

اگر فلسفه اسلامی فراموش شود ، محال است علوم انسانی اسلامی ، محقق شود و محال است ساحت عقلانی انسان ایرانی ، شکوفا شود .

در فلسفه اسلامی ، هم عمق الهیات وجود دارد ، هم معنویت عرفان ...

فلسفه از علوم کمک می گیرد و به علوم کمک می کند .

چالش آینده ی علوم انسانی در ایران ، قطعا سکوت فلسفه اسلامی و لال بودن فیلسوفان دوران معاصر در مناسبات اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی ماست .

فیلسوف اسلامی باید بتواند بر اساس مبانی فلسفه اسلامی نظر بدهد ...

برای سگ گردانی ، برای حجاب ، برای جنگ و صلح و دفاع ، برای معنویت های کاذب ، برای تعالی علوم تجربی ، برای جاری شدن اخلاق در علوم ، برای بحران آب ، برای بحران جمعیت ، برای سقط جنین ، برای معنای زندگی ، برای اخلاق ورزشی ، برای مدیریت ، برای تغییر سیستم اقتصادی ، برای کاربرد انرژی هسته ای ، برای تعالی تفاسیر قرآن کریم ، برای توانمندی فقه و اصول و کلام ، برای هنر ، برای تکنولوژی ، برای رسانه ، برای نقد مبانی فکری غرب و شرق ، برای سبک زندگی ، برای تعالی انقلاب اسلامی و ... نظریه پردازی کند و پا به پای علوم بیش برود .

اگر چنین شود ، همه ی روزها روز حکمت و فلسفه خواهد شد .

مجتبی طالبی

دانشجوی فلسفه

۳۰ آبانماه ۱۴۰۴ - مشهد مقدس

انتهای خبر/